بانو النا
بانو بانو النابانوی من، مدتهاست ننوشتم، یکم شلوغی روزها، یکم فراموشی این دفتر. گفتم امروز به خاطر روز مادر یکم برات بنویسم. دخترک چهارساله من که چندسالیه حس قشنگ مادری رو به من هدیه کردی. رالنا بانو اگر نبودی من مادر نبودم، اگر باید هدیه ای باشه توی این روز، من باید به تو هدیه بدم. یک هدیه برای تشکر از اینکه بخاطر تو مادر شدم! و یک هدیه از اینکه لایق شدم تا مادر تو باشم. گاهی خیلی خوش و گاهی خسته و گاهی در اوج لذت و گاهی یکم غمگین، دنیای مادر بودن با تو هرجوری که هست من خداروشکر می کنم که چنین نعمتی دارم. وقتی رو که با ذوق به آغوشم می پری یک دنیاست، اون روزها که دست توی موهام میکشی و صورتم رو نوازش میکنی، ارزش یک عمر ر...
نویسنده :
Owner
21:47
بی نظیر من
نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد گل از تو گلگون تر امید از تو شیرین تر نمی شود که تو باشی، من عاشق تو نباشم نمی شود که تو باشی درست همینطور که هستی و من هزار بار خوبتر از این باشم و باز ، هزار بار ، عاشق تو نباشم.... نمی شود می دانم نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد..... ...
نویسنده :
Owner
21:35
ترنمم النای عزیزم
ترنمم: نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم... نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم طنین می اندازد و مرا آرام میکند... آن عشقی که میگویند، تو نیستی. تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی.... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای است که هر شب به آن خیره میشوم...... باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده... قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت.... ماندن خاطره هایی که مرور کردن آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند..... و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده ...
نویسنده :
Owner
21:32
زندگی
زندگی سخت است. زندگی برای آدمهایی که زیاد بخواهندش، سخت است. من هم مثل همه مادرها، روزهای سخت زیادی را سپری میکنم. نخوابیدن سخت است، گریه آدم را کلافه میکند، انرژی بچه رمق مادر را میگیرد، کارهای خانه تمامی ندارند و آدم دلش برای روزهای خوشتیپی تنگ میشود. وقتی مثل یک باربر حرفهای پا از در خانه بیرون میگذارد و بچه و ساک و کیسه و لباس اضافی و چیزهای دیگر بهش آویزان است، آدم کاسه صبرش لبریز میشود .وقتی ترنم یکبند گریه میکند و یکبند نق میزند ، آدم گاهی عصبانی میشود، مریض میشود، خسته میشود، خوابش میآید، سر...
نویسنده :
Owner
21:30
دلم میخواهد هایم به کنار عاشقانه دوستت دارم بانوی من
شاید مهم نیست ! نیازها و علایق ادم تو دوره های مختلف سنی تغییر می کنه ...شاید خیلی چیزها که یک روز برایش خواب و رویا شده بودند در زمان حال به نظر کوچک و بی ارزش برسند . اما توقع ادم از خودش و زندگیش با گذشت زمان بیشتر میشه حتی اگر خواسته های ادم مثل کودک درونش همیشه کوچک بمونه!.... همیشه دلم میخواهد هایی وجود داره که خیلی هاش از دنیای واقعی فاصله داره ولی نوشتن و یا به زبون اوردنشون هم کافیه برای اینکه تا مدتها ذهن و روحت را پر کنی از انرژی مثبت حضور کم رنگشون!..... شاید این روزها کم بودن وقت برای خودت اجازه فکر کردن به دلم میخواهد رو گرفته باشه اما تاثیر خواستن اونهم با تمام وجود چیزی نیست که بشه انکار کرد.....بی اختیار یاد دلم م...
نویسنده :
Owner
19:43
بدون عنوان
در وصف حس قشنگ مادرانه بسیار گفتند و بسیار گفتیم و بسیار شنیدیم....اما همه اینها نمی تونه بشه قد یک ثانیه بوییدن و یک لحظه لمس کردن موجودی فرشته سان که وجودش به وجودت بسته باشد....میگن تاثیر اولین خاطره ها همیشه ماندگار تره....مخصوصا وقتی طعم شیرینش حسابی به کام آدم نشسته باشه...مثل تاثیر اولین نگاه مستقیم دخملک تو صورتم که عین جادو سحرم کرد...هنوز هم با هر کار تازه اش اشک توی چشمام جمع میشه ....شایدم دل نازک تر شدم از اون روزها...از تاثیر ذوب نگاهش.....از حضور یک موجود بند انگشتی و پری سان که بشه به وسعت قلب و روحت... زمان چه قدر زود میگذره!!!!این جمله را شاید بارها و بارها از دهان این و اون شنیده باشیم.....و یا به زبون آورده باشیم....
نویسنده :
Owner
22:06
بدون عنوان
مدت ها بود فراموشم شده بود این خنده های شیرین در خوابت ! یاد نوزادی ات بخیر ، هر زمان که در خواب میخندیدی و بلند بلند قهقهه میزدی ، بالای تختت به نظاره مینشستم و رویاهای شیرینم را دانه دانه برگ میزدم ! دلم میخواست بدانم رویای زیبایت چیست که آنچنان تو را در خواب به خنده وامیدارد ! آنقدر حس و حال خوبی داشتم و خیالم از مادر بودن خودم راحت میشد که بی اندازه بود! ولی آن خنده های نوزادی کجا و این قهقهه شیرین دو نیم سالگی ات کجا ! زمین تا آسمان ِ خدا شیرینی اش فرق دارد . پشت این خنده های در خواب ِ نونهالی ات یک دنیا آگاهی و تجربه خوابیده است ! امروزم...
نویسنده :
Owner
21:29
بدون عنوان
حس مادرانه شاید ابعاد وسیعی داشته باشه که گاهی هیچ توجیهی نداره ، اما قابل اغماض هم نیست ... شاید در طول روز بارها و بارها از دست وروجکت کلافه بشی ولی تحمل یک اخم ساده را هم از غیر نداری ! ... در عین حال که فکر کنی خیلی باهوشه از همه باهوشتر... همیشه نگرانی که وروجکت توی هیچ زمینه ای از بقیه عقب نباشه! اگر شیطنت زیاد بکنه فکر میکنی نکنه بیش فعاله ؟ اما تا اروم میشنه نگران میشی که چرا فعالیتش کم شده !.... اگر زیادی بخوابه اروم و قرار نداری انگار یه چیزی گم کردی ! اما تا زمان خوابش میگذره زود نگران میشی که چرا این بچه خواب نداره، بعد میشینی ساعتهای خوابش را طی یکی دو روز گذشته حساب و کتاب میکنی که نکنه خوابش کم شده باشه !.... اگر مدام با رور...
نویسنده :
Owner
21:09